جدول جو
جدول جو

معنی گذر داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

گذر داشتن
راه داشتن، عبور کردن
تصویری از گذر داشتن
تصویر گذر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
گذر داشتن
(زَ زَ شُ دَ)
معبر داشتن. راه داشتن. عبور کردن: گذری داشتم به کویی و نظری به ماهرویی. (گلستان).
دریغ پای که بر خاک مینهد معشوق
چرانه بر سر و بر چشم ما گذر دارد.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
گذر داشتن
راه داشتن عبور کردن: گذر داشتم بکویی و نظری بما هرویی
تصویری از گذر داشتن
تصویر گذر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غدر داشتن
تصویر غدر داشتن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، گربه شانه کردن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، غدر کردن، نارو زدن، تبندیدن، مکر کردن، چپ رفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، گول زدن، فریفتن، کید آوردن، خدعه کردن، سالوسی کردن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
اطلاع داشتن، مطلع بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جگر داشتن
تصویر جگر داشتن
کنایه از جرئت داشتن، دلیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
دور نگه داشتن، دور کردن، برحذر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش داشتن
تصویر گوش داشتن
گوش کردن، گوش فرا دادن، شنیدن، کنایه از مواظبت و مراقبت و حفظ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن، شرم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذر داشتن
تصویر عذر داشتن
حیض بودن زن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
برحذر بودن. محتاط بودن. پرهیز کردن:
ای خردپیشه حذر دار از جهان
گر بهوشی پند حجت کار بند.
ناصرخسرو.
گرت هوش است و هنگ، دار حذر
ای خردمند از این عظیم نهنگ.
ناصرخسرو.
حذر دار از عقاب آز ازیرا
که پرزهراب دارد چنگ و منقار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ)
معذور بودن، کنایه از حایض بودن است
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ دَ)
با خود عهد کردن. با خدای عهد کردن. به گردن گرفتن: خواجه (احمد حسن) گفت: من پیر شده ام و از کار بمانده و نیز نذر دارم و سوگندان گران که هیچ شغل سلطان نکنم. (تاریخ بیهقی ص 147). رجوع به نذربه معنی پیمان و عهد و آنچه بر خود واجب کنند شود
لغت نامه دهخدا
(زَ تَ)
جوششی داشتن. جرب داشتن. مبتلا به گر بودن:
شکم چو بیش خوری بیش خواهد از تو طعام
به خور مخارش ایرا که معده گر دارد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ شُ دَ)
گیر داشتن کاری، در تداول عامه، مانع و سدی در آن بودن. مشکلی در آن بودن: گیر داشتن در کاری، در انجام دادن آن مشکلی دیدن. دشواری و اشکال در برآوردن آن داشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکر داشتن
تصویر شکر داشتن
ثنا داشتن، خرسند و خشنود بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر داشتن
تصویر صبر داشتن
شکیبا بودن تحمل گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن از عار آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدر داشتن
تصویر قدر داشتن
ارز داشتن گرامی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
مشغول کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذر داشتن
تصویر تعذر داشتن
دشوار شدن دشوار گردیدن، عذر داشتن امتناع ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
مطلع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور داشتن
تصویر زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذن داشتن
تصویر اذن داشتن
دستوری داشتن: پرگ داشتن دستوری داشتن مرخص بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثر داشتن
تصویر اثر داشتن
نشانه داشتن علامت داشتن، موء ثر بودن در تاثیر در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر داشتن
تصویر گیر داشتن
گیر داشتن کاری. سد و مانعی در راه آن ایجاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر داشتن
تصویر عذر داشتن
بهانه داشتن، حیض بودن (زن)، بهانه داشتن، حیض بودن (زن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذر داشتن
تصویر حذر داشتن
محتاط بودن، پرهیز کردن، برحذر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذشت داشتن
تصویر گذشت داشتن
عفو بخشایش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عار داشتن
تصویر عار داشتن
ننگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثر داشتن
تصویر اثر داشتن
کارآیی داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حذر داشتن
تصویر حذر داشتن
پرواییدن
فرهنگ واژه فارسی سره